![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
مـنى كه هـیچ كـسى را نـدارم الا تـو دوبــاره آمــدهام درد دل کــنـم بـا تـو همینکه با تو کمی درد دل کنم خوب است فقط برای توخود را خجل کنم خوب است كنار سفـره خود خـلوتى به من دادى چه خوب فرصت هم صحبتى به من دادى چقدر حرف نگفته برای گـفتن هست تو هم همیشه حواست به گریه من هست پـناه بر تـو از این خـشکـسالی آوردم برای عـرض ادب دست خالی آوردم دلـم گرفـته، بـرایم نـشانهای بفـرست برای بغـض گـلـویم بهانهای بفـرست دوبـاره آمـدهام سـربـزیـر گـریـه کـنم نشـسـتهام بـگـذارید سـیـر گـریه کـنم دوبـاره مثل هـمیـشه مرا بغـل کردی همیشه مشکل من را فقط تو حل کردی اگرچه خستهای و گرچه دلخوری از من همیـشه مطـمـئـنم دل نمیبُرى از من مـرا بـبـخـش اگـر نـامـهام سـیـاه شده بـیا بـگـو به مـلائـک که اشـتـباه شده گـدا رسـیـده بـیا و کـرم فـروشی کـن برای بـنده خـود باز پـرده پـوشی کن مرا ببخش اگر سمت معـصیت رفـتم بـلـد نـبـودم اگـر راه را غـلـط رفـتـم هـنوز نیـسـتم از کـرده خودم راضی قـبول کـن اجـلـم را عـقـب بـیـنـدازی اگر كه تـوبه نـكـرده اجـل فـرا برسد خدا كـند كه به دادم امـام رضا برسد اگر بـناست بمـیرم چه حـسرتى دارم هـنوز من دو سه تا كـربلا طـلـبكارم مـنى كه لحـظـه افـطـارها نـوا كـردم دم غـروب هـمـش یـاد كـربـلا كـردم همیشه خواسـتهام زیر پرچـمش باشم غـروب اول مــاه مــحـرمـش بـاشــم غـروب اول ماه و غـروب روز دهم بـمـیـرم از غـم آن ضـربـه دوازدهـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام بیا بـبـین گل نرگـس چـقـدر بـد شدهام ببین که جای تهجّد، به جای ذکر سحر اسیر غـیبت و خودبینی و حسد شدهام اگر به آتش غفلت بسوزم حرفی نیست که من دچار گنه، بیحد و عدد شدهام دلـم نمیشکـند در مـیان روضه، ولی شـکـسـتـن دل پـاک تو را بـلـد شـدهام چقدر راحت و آسـوده معـصیت کردم که گویی منکـر آن قـادر صـمد شدهام ز چـشـمهـای سـیـاهـت نـداشـتـم پروا چنین به درک فیض تو بر خویش سد شدهام منی که دعوی عشق تو داشتم روزی به پیروی هـوا همچـو دیو و دد شدهام سزاست تا که مرا حد زنی به دست خودت بزن مرا که من آمـاده بهـرِ حـد شدهام اگر حساب کنم من فزون ز صدها بار به دستهـای کـریـم شـمـا مـدد شدهام خـدا کـنـد که بـبـیـنـی شـهـادت مـا را بیا ببین که به عـشق تو در لحد شدهام اگر چه باورت ای گل نمیشود شدهام در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ندیـده در وفـا مانند او؛ پـیغـمبری دیگر پیمبر هم ندیده مثل این زن همسری دیگر از آن آغاز، پای همرکابش «یا علی» گفتهست ندارد مصطفی مانند او همسنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مکنتش شد حیدری دیگر تمام زَرق و بَرقِ سکهاش؛ شد خرجِ خورشیدش نـدارد مـاه، بین آسـمانش اخـتـری دیگر به دور شـمع آئـین پیـمـبر نیست تا آخر به غیر از بالهای همسرش خاکستری دیگر به جز دامان پاک او؛ که رحلِ نورِ اَعْطَیْناست نشد از عرش، نازل؛ هیچ جایی کوثری دیگر به غیر از دفتر مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ اُمُّالْمُؤمِنین بر دفتری دیگر مگر جا میشود دریا میان کاسهای کوچک؟! ندارد امت اسلام، جـز او مـادری دیگر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
زکـیّه هـستی و هـستی نماد عـفّـت هم سر است از همگان یا خدیجه نامت هم شـبـیـه فـاطــمـه اُمُّ الائــمّـه ای مــادر امـامـت از تـو بـقـا دارد و نـبـوّت هم همین که حضرت مولا شده است دامادت گـواه مـن کـه تـویی مـادر ولایـت هـم تویی که فاطمه از دامن تو فاطـمه شد بعـید نیست بـیابـی مـقـام عـصـمت هم قـیـام کـرد محـمـد به پـشت گـرمی تو قـوام یافـتـه از تـو قـیـام و نهـضت هم تو به قریش نشان دادهای که در این راه به ذوالفـقـار شبـیه است گاه ثروت هم دل از رسـول خـداوند آن چـنان بردی که رشک برده به تو واژۀ حسادت هم زنان دیگـر خـتم الـرسل کجا تو کجا؟ نـمیرسـنـد دگـرهـا به گـرد پـایت هم تو پا به پای پیـمـبر نـماز میخـواندی به دین درآمـده بـودید قـبل بـعـثت هـم از آن زمان که نبی بود، بودهای با او نه قبل بعثت و هجرت، که قبل خلقت هم چـنان به پـای پیـمبر صبـور بودی که مرید صبر تو شد صبر و استقامت هم پس از تو فاطمه مانده است و دردهای رسول رسیـده ارث به او بسـتن جـراحت هم تو رفتی و سرش آمد هرآنچه ترسیدی و ماند روی زمین آخـرین وصیت هم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
بـادۀ مهـر پیـمـبـر جـوشد از پیـمانهاش بانویی که کعبه میگردد به دور خانهاش غم نباشد، گر از او دورند زنهای قریش چار بانوی بهشتی هست چون پروانهاش روز تکـذیب تمام شهـر، شد حامی دین آفرین بر آن زن و بر غیرت مردانهاش از صدای گریۀ کوثر دل خورشید سوخت دیده زمزم گشت و جوشید اشک دانه دانهاش فقـر، میگرید برای غـربت آن بیکـفن چون کند یاد از جلال و حشمت شاهانهاش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به پیمانی که بستی عهد کردی پای دین باشی که هم در لفظ هم معنی تو اُمُّ المومنین باشی خدا میخواست همراه پیمبر باشی و قطعاً یکی از رشتههای محکم حبل المتین باشی محمد گر امین باشد، علی روح الامین باشد و تو مضمون ناب شعر جبریل امین باشی تمام ثروت تو، تیغ مولا، خرج دین میشد که همراه علی دست نبی در آستین باشی شریک بغص و تنهایی پیغمبر شدی، باید که تو الگوی عشق حضرت اُمُّ البنین باشی بزرگی یعنی اینکه هـمسر پیغـمبر خاتم و مـادر خـانم مولا امیرالمـومنین باشی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت پُر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت زنان از بیحـجابیها سر تسلـیم افکـنده ولی کنز الحیا از چادر خود تاج بر سر داشت بزرگان عرب رایک به یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند خدیجه، چشمهای مصطفی را خوب باور داشت میان قوم خود شأن و مقام او فراوان بود ولیکن با پیمبر عزّتی چندین برابر داشت نـبی افـلاک را میدیـد از غـار حرا اما جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند شکوه این سه تن باهم هزار اللهاکبر داشت کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت دو بازوی پیمبر بیگمان از جنس هم بودند خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت لبالب بود از قرآن و آن روزی که مادر شد به جای طفل در آغوش خود آیات کوثر داشت همینجا میشود بر پاکی دامان او پی برد فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت علی داماد او شد کاش بود آن روز را میدید که زهرا در نبود مادر خود دیدهای تر داشت خدیجه در مسیر دین شترها داد بیمنّت زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت حسن روز جمل بیشک به یاد مادرش افتاد به یاد خاطراتی که مروری زجر آور داشت کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای بـر تو سـلام آمـده از داور هستی بگـذشته در آئـین نـبی از سر هـستی الحق که خدا، هستی خود را به تو داده اسـلام ز امـوال تـو سـرمـایه گـرفـته دین در کـنف عـزّت تو سـایه گرفـته هـمّت سر تسـلـیم به دیـوار تو سـوده تو در دل سخـتی به پیـمـبر گـرویدی هر بار بـلا را به سـر دوش کـشـیدی ای قامت مردان جهان خم به سجودت ای مکّـه ز خـاک قـدمت خُـلد مخـلّـد ای عـصمت معـبود و امـید دل احـمد تا حشر خلایق که خـدا را بپـرسـتـند تنـهـا نـشدی هـمـسر و دلـدار محـمّـد در سخـتترین روز شدی یـار محمّد در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ آنروز که افـتـاد خـزان در چـمن تو پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد برخـیز که بر خـتم رسل فخـر زمانه خـانه شده غـمخـانه، ای بانـوی خانه بیروی تو گردون به نظر تیره چو دود است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت لباس کهنه میپوشید روی خاک میخوابید تماما خرج دین میکرد هرچه مال و مکنت داشت تجارتخانههای مکـه از اموال او پُر بود ولی او با خدای خود فقط میل تجارت داشت بجای مرغ بریان دانۀ خرما غذایش بود به رعیتها شباهت داشت آن بانو که رعیت داشت وجودش را فدای راه حق میکرد بیوقفه برایش پیشرفت دین همیشه ارجحیت داشت به رغـم آنهمه تبـلیع که ضد پیـمـبر بود کنارش ماند در هرحادثه از بس بصیرت داشت گواهی میدهد شعب ابیطالب به ایثارش گواهی میدهد این شیربانو استقامت داشت چه ایمانی چه اخلاصی که بین بستر مرگش خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
شـروع میکـنم این بار هم به نـام خـدا گذشته از خودش این زن به احترام خدا یـگـانه بـانی والا مـقـام دیـن بـانـوست فرا گرفـته از او شیعه درس عزّت را رسـانـده است به اوج کـمـال هـمّت را خـدیجـه ایـده و رفـتـار مـکـتـبـی دارد کریمه بودنش از سفرهاش نمایان است خـدیجه بین زنـان اولین مسلـمان است اگرچه ساکن دنـیاست شـأن او بالاست خدیجـه مـادر دینپـرور است بیتردید از این جهت پسرش حیدر است بیتردید امــیــد مـیرود آنروز مــادری از او زبان زد است در اسلام جان فشانی او تــمــام، وقـف نـبـی بـود زنـدگـانـی او نبی که چهرهاش از سنگها جراحت داشت هزار حـیف که آن سال حـزن پیدا شد خـدیجـه رفـت و بـساط عـزا مهـیـا شد خدیجه رفت و نگاهش به سمت زهرا بود گرفت ماتـم او فرش و عرش اعـلا را ســیــاه کـرد بــرای رســول دنــیــا را سـپـرد هیچ کـسی داد بر سـرش نـزند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
اولین بیت شد این مصرع بسمالله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است بـاز کـردهست اذان حـنجـرۀ مـأذنـه را باغ در رویش خود فـصل بهاری دارد عشق در اوج جوانیاست، قراری دارد بَهبه این وصلتِ فرخندهپی و ختم به خیر هـمسر بیبـدل حـضرت طـاهـا او بود لایــق مــــادری اُمِ ابـــیــهـــا او بــــود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مـصطـفی را تو دلارامـی و آرام تویی به مـقـام تو چه انـدازه حـسـادت بُـردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شـرمگـیـنم که نـداریم کـلامی درخـور وای بـرما و بر این شیـوۀ مـهـمانی ما گفتم از مدح تو از روضهات اما کمتر رفـتی و مانـد غـمت روی دل پیـغـمبر آمد از عرش برای تو کفن، طیّب و پاک
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
عـذری نمانـده است برایم کمک کنید سرتا به پا گـناه و خـطایم کمک کنید بالـم شکـسـته آنـقـدر افـتـادهام به چاه اما هـنوز سـربـه هـوایم کـمک کـنید این نان شبهه خوردنم آخر چه ها نکرد! بـوی عـلی نداشت غـذایم کـمک کنید از بس تـمام عـمر صدایـش نکـردهام پیشش غریبه است صدایم کمک کنید ارزان فروختم دل خود را به دیگران از دست رفـته است بهایم کمک کنید هر قـدر در زدم بـرویم وا نـشد دری حالا که رانده از همه جایم کمک کنید این روزها نماز جـماعت که میروم یاد نـماز صحـن رضایم کـمک کـنید عمرم به سر رسید و نشد نوبت حرم در آرزوی کـربـبـلایـم کـمـک کـنـید فابک عـلی الحـسین شب جـمعه آمده پـائـین پـای شـاه گـدایم کـمـک کـنـید با گریه پا شد و به جوانان خیمه گفت پُر از عـلی شدست عـبایم کمک کنید تا خیمه چند مرتبه هی میخورم زمین از چند جا شکسته عصایم کمک کنید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
با نـفـس خود در آیـنـه تا روبـرو شدم دیـدم اسـیــر دسـت هـزار آرزو شـدم شیطان مرا همیشه به سمت گناه خواند از روی جهل راهی آن سمت و سو شدم پـرداخـتم به ظاهـر و از اصل غـافـلم مانند باغی از گـل بیرنگ و بو شدم ایکاش اشک بودم و جاری به گونهای حالا که مثل بغـض بدی در گـلو شدم حرص گناه شعـله کشیده است در دلم از این قـرار بـوده اگـر تـنـدخـو شـدم روراست با خـدای خـودم هم نبـودهام امروز اگر که شهره به نام »دورو« شدم دست مرا همیشه گرفـته ست رحمتش هر جا که تا کمر به گِل غم فـرو شدم »تا کی تو مغفرت کنی و من گنه کنم؟ در آتـشـم بـسـوز کـه بـیآبــرو شـدم« شـرمــنـدۀ امــام زمـانـم کـه بـا گـنــاه یـک عـمـر بـاعـث نـگــرانی او شـدم اما دلم خوش است که با این همه خطا امــیــدوار آیــۀ «لا تـقــنـطـوا» شـدم یا رب مرا ببخش به حق کسی که گفت: من بـاعـث بـریـدن دسـت عـمـو شـدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل و زنجیر، نفس لا ابالی را خـداوندا به شوق بـارش باران الطـافت تحمل کردهام این سالهای خشکسالی را زمانه از تو دورم کرده وشیطان فراوان است نمیجویم تو را، گم کردهام سیر جلالی را چه شبهای درازی را که بییاد تو سر کردم ببخش این سرکشی این سرخوشی این بیخیالی را برای درد دل کردن در این دنـیای وا نفسا به غیر از تو ندیدم هر چه گشتم این حوالی را چهل سال است بیتابانه دنبال تو میگردم چگونه شرح باید داد این آشفته حالی را چنان در زرق و برق زندگی غرقم که در سجده نمیبینم به جز گلهای رنگارنگ قالی را مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن بـرایم باز گـلبانگی بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را خدایا سال وفال وحال ومالم با تو خوش یُمن است نگیر از سرنوشتم بخت رام وبخت عالی را به سمتت آمدم با کوله باری از نبودنها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل و از محشر نمیترسم که دارم بر سر خود سایۀ مولی الموالی را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
ایکاش میشد بـندگی از سر بگیرم از صاحبِ این مـاه، چشمِ تر بگیرم مـاهِ خــدا آمــد، رسـیـدم بـا تـبـاهـی ایکاش میشد تا دوبـاره پَـر بگیرم دادم جـوانـی را ز کـف بـا آرزوهـا نابـرده رنـجـم؛ آمـدم تا زر بـگـیـرم تا کی به دنـبالِ خـرابی، روسـیاهی من آمـدم از درگهـش بـهـتر بـگـیرم آهی نبـاشـد در بـساطـم وای بر من کی میشود در دل چراغِ آیه روشن ایکـاش دریــابـی اسـیـرِ مـبـتـلا را بشنو ز حلـقِ بنـدهات شور و نوا را با گـردنی کـج آمـدم الـغـوث یا رب دریـاب ایـن آلــودۀ پُـر از خـطـا را بردار باری که خراب است و شکسته قّــدِ مـنِ دلـواپـسِ بـیدسـت و پـا را خیلی ضعـفـم دستـگـیری کن خـدایا نـگـذار بـر دوشــم دمی بـارِ بـلا را اغـفـر لنا یا ربـنّـا هـسـتم پـشـیـمـان دنـیـا شـده دردیـدهام مـانـنـد زنــدان پاکـیـزهام کن ای خـدا که روسـیاهم پـستم، اسـیرم بـندهای غـرقِ گـنـاهـم کارِ تو باشد دستگیری، جلـوۀ عشق دستی رسان بر یاریام گم کرده راهم از هـرچه کـردم تـوبـه ای اللّه تـوبه تو خوب میدانی که مشـتاقِ نگـاهم راهـم بـده آرام کن قـلـبِ شـکـسـتـه در دامنِ خود میدهی یارب پنـاهم؟ اغـفـرلـنا این بـنـده را باید ببـخـشی خـوبی بـدیها را خـدا باید ببـخـشی ای مهـربانتـر از پـدر از مـادرِ من بنـما تـرّحـم بر دو چـشـمانِ تـرِ من رانـده شدم از کلّ درهـایی که رفـتم وا کن به رویـم دربِ خانه دلبـرِ من خشکیدهام خشکیدهتر از برگِ زردم پُر کن ز جامِ اشک مولا ساغـرِ من جـایـی بـده در بـینِ دامـانـت خـدایـا دستی بکش دستِ نوازش بر سرِ من بارم بخـر ای مهـربان جانِ حسینت اسـمِ مرا بـنده بخـوان جـانِ حسینت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() توسل به خداوند کریم در اوضاع کنونی
روزگار است و گهی با ناخوشی سر میشود گاه عكس میل ما بد هست بدتر میشود در تمام ناخوشیها چاره جز تسلیم نیست هر كه تسلـیم خـدا باشد معـطر میشود از بلاها دور خواهد ماند در آخر زمان آن كسی كه دست بر دامان حیدر میشود ما از اول هم مریض اینجا پناه آوردهایم حال ما هر روز از دیروز بهتر میشود نسخـۀ ما را امـام صادقـم پیـچـیده است با كمی تربت مریضی دست برسر میشود این شفاخانه به خود یك لحظه تعطیلی ندید گوش عـالم از دم لـبـیك ما كـر میشود تازه از امروز شد بیش از همیشه كار ما روضههایش بعد از این چندین برابر میشود وعـدۀ ما مجلس روضه، حسـینیه، حرم سربلند از امتحان خویش نوكر میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
به روی دست آوردم دل غمپرور خود را صدف از سینهاش بیرون کشیده گوهر خود را دلم را ساده اندیشانه از پیکـر در آوردم چنان اندیشهای که اشعری انگشتر خود را من آن طفل پریشانم که در بازار تنهایی چنان سرگرم شد، گم کرده حتی مادر خود را و روز حشر، مانند مسلمانی که از غفلت به جمع انبـیاء نشـناخته پیغـمبر خود را منم آن واعظی که سالها با نان دین خوردم شبـیه مـوریـانه پـایههـای مـنـبر خود را جهان دار مکافات است، جو، گندم نمیگردد کلونی خستهام، هر بار میکوبم در خود را به جای نافله با شعرهایم توبه میخوانم به اشک خویش میشویم تمام دفتر خود را سرم بر شانۀ مُهر است، در آغوش سجاده و غسلِ اشکهایم میکنم پا تا سر خود را بر این سجـادۀ تبدار از شرم پشـیمانی میان سجده چون ققنوس سوزاندم پر خود را به این امید که جان میدهم در بین آغوشت کشاندم تا سحر این سجدههای آخر خود را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
جلوههایی ز وقار است تضّرع به خدا بهترین راهِ فـرار است تضّرع به خـدا هـدیه کـن نـامِ گـرامیِ خـدا را به دلت سببِ تاب و قرار است تضّرع به خدا به دلت راه نده ترس که در درد و مرض اوّلـین سـدِّ مـهـار است تضّرع به خدا قادرِ مطلق و غـفّار همین خالقِ ماست باعثِ رویشِ کار است تضّرع به خدا صاحب عصر و زمان میطلبد اهلِ بُکا آخرین حرفِ نگار است تضّرع به خدا سر به سجـده بگـذار و نَفـسی تازه نما این همان شیوۀ یار است تضّرع به خدا بـا حــقــارت بـه درِ خـانـۀ الـلّـه بــرو جلوههایی ز وقار است تضّرع به خدا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
اگر به حـال دل خـسـتـهام تـوان ندهی اگر که اشک بصر را به من روان ندهی به روز حشر پریشان و زار و حیرانم اگر که صبح قیامت به من امان ندهی هزار توبه شکـسـتم ولی حواسم نیست برای تـوبـه تو شـاید دگر زمـان ندهی بـزن ولی جـلـوی چـشم بـنـدگـانت نـه مرا به خلق خودت اینچنین نشان ندهی اگـرچه من بـدم اما؛ تو بهـتـرین باشی حـوالهام به سر کـوی این و آن ندهی! زبان و غیبت و حال دعا؟ تو حق داری اگـر دعـای مـرا ره به آسـمـان نـدهی همیـشه بنـد دلـم را گره زدم به حسین خـدا نکـرده دلـم را به دیگـران نـدهی من آخر از سر این ضطراب میمیرم اگر دوباره حرم را به من نشان ندهی فـدای دست کـریـمت نـمیشد آقـا جان نگین دست خودت را به ساربان ندهی؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
آغاز شد ماه خـدا، پایان ندادم غصه را وای از وَلَـمْ تَغْـفِـرلَها، اِرحم لنا یا رَبَّنَا آغاز غفـران آمده، در بند؛ شیطان آمده شهـرُالـرمـضان آمده، ارحـم لنا یا رَبَّنَا وَاسْمَع دعائی یا رحیم، وَاسْمَع ندائی یا كریم یا صاحب العرش العظیم، ارحم لنا یا رَبَّنَا یاغافر الذنب الكثیر، یا راحم الشیخ الكبیر یا رازق الطفل الصغیر، ارحم لنا یا رَبَّنَا اَفْنَیتُ عمری یا اله، عمرم به خسران شد تباه بگـذر ز عـبد روسیاه، ارحم لنا یا رَبَّنَا جام گنه نوشم شده، مُردن فراموشی شده شیطان هم آغوشم شده، ارحم لنا یا رَبَّنَا آلوده گشته دامنم، ناجی تویی راجی منم از تو فـقـط دم میزنم، ارحم لنا یا رَبَّنَا ای خوب در هر گفتنی، تنها تو در قلب منی یا سَـیدی لَـمْ تَـهْـدِنی؟، ارحم لنا یا رَبَّنَا گریه سلاح من شده، نوری به راه من شده زهـرا پـنـاه من شده، ارحـم لنا یا رَبَّـنَا من خانه زاد حیدرم، مست حسین بیسرم حـقِ خـداونـد كـرم، ارحـم لـنـا یا رَبَّـنَا حق شهید بیكفن، آن كشتۀ دور از وطن آن تشنۀ صد پاره تن، ارحـم لنا یا رَبَّنَا حـقِ سرِ از تن جـدا، حـقِ ذبـیح بالقـفـا شـاه مـرّمل بالـدّمـا، ارحـم لـنا یا رَبَّـنَـا شاهی كه تنها سوخته، در بین تنها سوخته چون موی زنها سوخته، ارحم لنا یا رَبَّنَا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
ای که هستی از رگِ گردن به ما نزدیکتر بیتو باشـد بر دلـم دامِ خـطا نزدیکتر من کیام؟ یک بندهای که روسیاه و بیوفاست عبد تو با توست بر عهد و وفا نزدیکتر مهـربانی؛ مهـربانتر از تـمامِ کـائـنات مهـربانی کن دوباره بر گـدا نزدیکتر دورم از محراب و منبر،از دعا و از سحر کی رسد چشمانِ زارم بر بُکا نزدیکتر تو خدایی، خالـقی و قـادرِ مطلـق تویی بین سجده میشوم بر توبهها نزدیکتر زخم ها دارم مرا هم التـیـامی لطف کن چون که با اسمِ توهستم برشفا نزدیکتر گر که میخواهی ببّرم از گناه و معصیت بر تو هستم از سوی کـرببلا نزدیکتر
: امتیاز
|